ویدئو| پس از سه روز ... | روایتی از رعایت نکات ایمنی در مجتمع‌های تجاری خیابان ۱۷ شهریور مشهد ویدئو| تصاویر جدید از حمله رژیم اسرائیل به بیمارستان فارابی در کرمانشاه ویدئو| از واردات تا بازچرخانی آب؛ راه‌حل‌های وزارت نیرو برای خشکسالی ویدئو| روایت کارشناس اورژانس از همدلی متفاوت مردم در روزهای جنگ ۱۲ روزه ویدئو | درگیری فیزیکی شدید بازیکنان دوتیم زنان ایران و لبنان در میان بازی ویدئو | کالابرگ دهک‌های ۴ تا ۷ از هفته آینده پرداخت می‌شود ویدئو| آنتونی بلینکن: ایرانی‌ها از سرنوشت قذافی درس گرفته‌اند ویدئو| تصاویر دوربین‌های ترافیکی تهران پس از اصابت موشک دشمن به میدان تجریش ویدئو| اقامه عزا در تعزیه سیدالشهدا(س) | هفتمین شب شهادت امام حسین(ع) در محرم ۱۴۴۷(ه‌ق) ویدئو| عوامل شورشی حکومت سوریه به سبیل مردان دروزی هم رحم نکردند! ویدئو| سیل در خیابان‌های مسکو ویدئو | تشییع پیکر شهدای اقتدار ملی در قم (۲۴ تیر ۱۴۰۴) تصاویری از آتش‌سوزی در مجتمع تجاری خیابان ۱۷شهریور مشهد (۲۴ تیر ۱۴۰۴) ویدئو| واکنش مردم وقتی عکس فغانی در کنار ترامپ را دیدند
سرخط خبرها

پادکست | ۸ روایت تا غدیر | قسمت چهارم یک سبد طعام

مجموعه ۸ روایت تا غدیر داستان‌های کوتاه و صوتی است که در دهه ولایت (عید قربان تا عید سعید غدیر) از شهرآرانیوز منتشر شود.
  • کد خبر: ۱۱۶۹۲۱
  • ۲۲ تير ۱۴۰۱ - ۲۱:۱۱

به گزارش شهرآرانیوز، این روایت‌ها هرچند کوتاه، اما باز هم شنیدنی است. روایت‌هایی که نشان می‌دهد حضرت علی (ع) چرا جانشین نبی خدا (ص) شد.

امام علی(ع) و بیوه‌زن

زن: خداوند حقم را از علی بستاند و در همین دنیا رسوایش کند.

توضیح صحنه: شلوغی بازار کوفه. صدای مردم که باهم حرف می‌زنند و کالاهای مختلف را خرید و فروش می‌کنند. صدای عبور گاری و اسب، مع‌مع بز و کسی که با صدای بلند، پارچه‌های ابریشمی چینی بساطش را تبلیغ می‌کند.

راوی: علی(ع) در شهر کوفه عبور می‌کرد که چشمش به بانویی افتاد که مشکی پر از آب بر دوش گرفته بود و به‌سوی خانه خود می‌برد. علی(ع) بی‌درنگ پیش آمد و مشک را از او گرفت و بر شانه خودش انداخت.

زن: خدا خیرت دهد برادر و علی را لعنت کند.

علی(ع): از علی چه کینه‌ای داری؟ امور زندگی‌ات خوب می‌گذرد خواهر؟

زن: کدام زندگی! پسر ابوطالب زندگی می‌کند که در کاخ خودش لمیده است، نه ما... . چند ماه پیش خلیفه شوهرم را به یکی از مرزها برای نگهبانی فرستاد، دشمنان از خدا بی‌خبر او را کشتند. حالا کودکان یتیمم سرپرست ندارند و من هم فقیر و تهی‌دستم. مجبورم برای مردم کنیزی کنم و برای مختصری مزد در خانه‌هایشان خدمت کنم تا معاش خودم و بچه‌هایم تأمین شود.

راوی: علی(ع) مشک را تا خانه زن رساند و برگشت. آن شب را علی(ع) بسیار مضطرب و آشفته گذراند. همان‌موقع زنبیلی را پر از طعام کرد و آن را بر دوش گرفت و به‌سمت خانه زن به‌راه افتاد. در مسیر، هر یک از یاران که حضرت را می‌دید، از او می‌خواست که اجازه بدهد زنبیل را برایش حمل کند.

علی(ع): آن‌وقت در روز قیامت چه‌کسی بار مرا حمل می‌کند؟

توضیح صحنه: صدای درزدن. صدای یک بچه که داد می‌زند «مادر! در می‌زنند.»

زن: کیستی؟

علی(ع): منم! همان بنده‌ای که مشک آب را برایت آوردم.

زن: چه می‌خواهی؟

علی(ع): مقداری غذا برای بچه‌ها آورده‌ام.

توضیح صحنه: در باز می‌شود.

زن: خدا از تو خشنود باشد برادر و بین من و علی‌بن‌ابیطالب به عدالت داوری کند.

علی(ع): من پاداش الهی را دوست دارم... حالا اجازه بده در کارهای خانه کمکت کنم. اختیار با توست؛ یا خمیرکردن آرد و پختن نان را به‌عهده بگیر و نگهداری کودکان با من، یا بر‌عکس.

زن: بهتر آن است که من آرد را خمیر کنم و نان بپزم.

راوی: علی(ع) به‌سراغ بچه‌ها رفت. مقداری گوشت همراه خود آورده بود. آن را به‌همراه خرما به لقمه‌های کوچک درآورد و به کودکان داد.

توضیح صحنه: صدای بچه‌ها که ذوق دارند و خوش‌حال‌اند.

علی(ع): پسرجان! علی‌بن‌ابیطالب را حلال کن...

زن: ای بنده خدا! خمیر حاضر شده است. تنور را روشن کن تا نان بپزم.

راوی: علی(ع) هیزم‌ها را درون تنور ریخت و آتش روشن کرد. وقتی شعله‌های آتش زبانه می‌کشید، علی(ع) صورت خود را به شعله‌ها نزدیک کرد.

علی(ع): ای علی! حرارت آتش را بچش. این است کیفر کسی که بیوه‌زنان و یتیمان را از یاد ببرد و حق آن‌ها را تباه کند.

توضیح صحنه: صدای درزدن می‌آید. زن در را باز می‌کند و با زنی دیگر خوش‌و‌بش می‌کند.

زن دوم: این مرد کیست؟

زن: بنده‌ خدایی است که برای کمک آمده است.

توضیح صحنه: زن دوم نزدیک می‌شود.

زن دوم: درود خدا بر علی‌بن‌ابیطالب... وای بر تو خواهر! این آقا خلیفه مسلمین، امیرمؤمنان است.

توضیح صحنه: زن سراسیمه نزدیک می‌شود.

زن: وا خجالتا... خداوند جانم را بگیرد ای امیرمؤمنان که به مقام شامخ شما جسارت کردم.

علی(ع): این منم که از تو شرمنده‌ام ای کنیز خدا. من در حق تو و کودکانت کوتاهی کردم.

توضیح صحنه: صدای گریه زن فید می‌شود.

 
گوینده: آرش تقوی
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->